چرند و پرند

دل نوشته

چرند و پرند

دل نوشته

استفراغ

حسابی شام خورده بودم .حسابی که چه عرض کنم زیاد از حد شام خورده بودم و یه جورایی حال زیاد خوبی نداشتم. یه حسی شبیه تهوع ناشی از زیاد خوردن بود .علتشم دوست داشتن بیش از حد غذا (آلو اسفناج) بود. بگذریم!!!

توی همین حال و هوا بودم که با خودم فکر کردم چه چیزایی حال منو بد میکنه یا بهتر بگم وجودش باعث میشه معدم به کلی بهم بریزه .که شروع کردم به نوشتن.و از سر همون شام شروع کردم که خانم محترم رئیس محیط زیست برای توجیه کارای ناقصش مجری خبر رو جلوی میلیونها نفر میکوبه. حالم بهم میخوره از جایی که قراره برم و براش نقشه کشیدم ولی بهم میخوره .حالم بهم میخوره از وقتی که وزنم بالای پنجاه کیلو میره .واقعا حالم بهم میخوره از قانونی که توی مملکتمه. حالم بدجوری بهم میخوره از مجری قانون اساسی کشورم یا بهتر بگم رئیس جمهور محترم کشورم. حالم بهم میخوره از کسایی که برای حفظ قدرتشون راحت آدم میکشن .حالم بهم میخوره از کبکی که سرشو زیر برف میکنه .حالم بهم میخوره از رئسای بی تخصص .حالم بهم میخوره از شغلی که دوسش ندارم .حالم به هم میخوره از کلمه در جستجوی سیگنال .حالم بهم میخوره از تلف کردن وقتم به بطالت .حالم بهم میخوره از انتظار. حالم بهم میخوره از مسابقه کانال پنج با اون مجری بی مزه (برای حفظ آبرو از آوردن نام مجری معذورم). حالم بهم میخوره از روزهای تکراری ویکنواخت .حالم بهم میخوره از آینده نامعلوم .حالم بهم میخوره از وطنی که توش زندگی میکنم که باعث تمام دلپیچه ها و دل دردهامو اون و دلتمرداش میدونم واقعا حالم بهم میخوره.

حالم بهم میخوره از توقع بیش از حد پولم. حالم بهم میخوره از وزوزهای درس خوندن ساناز .حالم بهم میخوره از  اینکه با چراغ روشن بخوابم .حالم بهم میخوره ازهوای آلوده .حالم بهم میخوره از چای جوشیده .حالم بهم میخوره از نداشتن جواب برای سوالهای پیچیده .حالم بهم میخوره از وقتی که حالم داره بهم میخوره و خیلی حال تهوهای دیگه که دیگه از گفتنشونم داره حالم بهم میخوره خلاصه سرتون رو درد نیارم کلا یه چند وقتیه همش حالم به هم میخوره. به امید اینکه حداقل برگردم به روزایی که نه اینکه بگم حالم خیلی خوب بود... نه... حداقلش اینکه حالم بهم نمیخورد؟!!!!!

نظرات 9 + ارسال نظر
مهراد یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:45 ب.ظ http://ghorub-abi.blogfa.com

همه هم رو بعضی از اینا استفراغ کنیم باز چیزی درست نمیشه !

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟؟؟

مهراد یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ

گر که با خاستنت بود و همی خاستنم - به خدای ملکوت خاسته بودم به برت !! ;)

مسعود یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ http://www.masoudgolpa.blogsky.com

سلام سولماز جان.قشنگ نوشتی تبریک میگم.راستی فکر نمیکنی راههای راحت تری برای فیلتر شدن وبلاگت باشه؟

سلام
آره خودم میدونم ولی الان تازه میفهمم که حسین فهمیده چه حسی داشته

مهناز دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ

به مهراد: قصد شعار های نخ نمای مبارزه ای رو ندارم اما به طبع شعری که سولی گذاشت دوست دارم بگم من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه برمی خیزند . به سولماز: اگزجره ی تلخی بود. هیچ وقت دلم نمیخواد تو این حال ببینمت. در ضمن اگه از پیامد های این پست نگرانی یه چند وقت بیا خونه ی ما تا آبا از آسیاب بیفته ( اشتباه نکن. منظورم سانازه!!!)

دیر گفتی مهنازی یه طرف صورتم کبوده!!

ارزو جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://aju-roki.persianblog.ir

سلام سولی جون
خوبی؟
چه قد بده ادم این همه علت واسه بهم خوردگی حال داشته باشه!
منو دوستم وبلاگ زدیییییم!!!
بیااااااااااااااااااااا!
باشه؟

میلاد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ

مگه لری!!!
یه مثل لرها دارن : "غذا نمیخورن تا سیر بشن، غذا میخورن تا تموم شه!"

نه لر نیستم!!! ترکم:d
خب دست خودم که نیست آلو اسفناج دوست دارم

مهشاد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ

سلام سولماز جونم.واقعا تبریک برای اینکه انقدر زیبا و شیرین نوشتی... چندین بار خوندم...خیلیاش حرف معده خیلیاس...دو نقطه ستاره...

مرررررسی عزیز دلم تو لطف داری مهشادی...دونقطه ستاره

ارزو شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ب.ظ http://aju-roki.persianblog.ir

سلام سولییییییییییییی جونم
چطوری؟
بعلت درخواستت آپ کردم وبلاگو
خواستی یه سر بزن و جواب سوالمم بده.تو جزو کودوم دسته ای؟
راستی تو خودت چرا وبلاگت رو به روز نمیکنی؟ هوووم؟

حتما عزیزم. منم راستش حوصله ی تایپ کردن ندارم!!!

مونا یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:28 ب.ظ

سولی عزیزم قرص پرامید بخور.واسه تهوع خوبه. دونقطه دی

اوضاع خراب تر از اونیه که بخواد با پرامید درست بشه عزیزم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد